سرمایه داری و شکم های گرسنه!
على جوادى

برخی از تصاویر گویای واقعیات زنده دوران معاصر خود هستند. برخی از آمار چکیده و جوهر وجودی معضلات را به نمایش میگذارند.
عکس صفحه اول نشریه پرتیراژ نیویورک تایمز تصویر دختر نو جوانی را نشان میداد که چشمهایش به تلی از "مواد غذایی" خیره شده بود. قامت بلندی داشت. لباسش ژنده و پاره پاره بود. کفشی بر پا نداشت. نگاهش تیز و جستجوگر بود. گویا معمایی را باید بسرعت حل میکرد. از کجا باید شروع کند؟ چگونه باید در "رقابت آزاد" از بغل خود که او هم در جستجو است، جلو بزند؟ چگونه باید امروز را گذراند و شکم را سیر کرد؟ فردا به فردا سپرده است. دختر جوان در مقابل تلی از "زباله" و نه تلی از "مواد غذایی" ایستاده بود! معمای او جستجوی مواد غذایی در میان تلی از زباله بود. برای او زباله معنای مواد غذایی در قرن بیست و یکم است!
اما این فقط یک تصویر است. آمار شاید کلیت این تصاویر را بهتر بیان کنند. بر اساس گزارش نماینده سازمان ملل سال گذشته ۳ میلیون نفر در اثر سوء تغذیه جان خود را از دست دادند؟! اکثریت این جمعیت عظیم کودکان و زنان هستند.
امروز دیگر عادی است که تلویزیونها تصاویر مردمی را در هائیتی و مصر و چاد و برخی دیگر کشورها نشان دهند که گرسنه اند. نان قلم اصلی غذای روزمره شان است. اما حتی نان ندارند. فریاد میزنند گرسنه اند!

و زمانیکه به فریاد چهره های انسانهایی که فریاد میزنند، گرسنه ایم خیره میشوید: یک مشخصه بیشتر برجسته میشود. اکثریت عظیم این انسانها خود در زمره تولید کنندگان جامعه هستند. کارگرند. خود کسانی هستند که مواد غذایی مورد نیاز بشریت را تولید و تامین میکنند. و یا اگر امکان نداشته اند که در تولید محصولات مورد نیاز جامعه بشری سهمی داشته باشند، به این علت است که محروم نگهداشته شده اند. بیکار گشته اند. بیکارند. آماده بکارند، در جستجوی کارند، اما جامعه سرمایه داری کاری برایشان ندارد. کارشان از قرار سودی برای سرمایه دار تولید نمیکند. از این رو به گوشه ای از جامعه پرتاب شده اند.

این آمار و تصاویر بیان یک استثناء در جهان معاصر نیستند. واقعیت تلخ هر ساله اند. به چند سئوال اساسی باید پاسخ داد: این آمار و تصاویر چه میگویند؟ مسبب چنین وضعیتی چه کسی است؟ معنای سیاسی این وضعیت دردناک چیست؟ و بالاخره چه باید کرد؟

شاید اگر مدافعین مالتوس در برابر چنین واقعیتی قرار میگرفتند، علت را در "رشد جمعیت" جستجو میکردند. "افزایش جمعیت"، "بمب جمعیت" کلمات کلیدی بودند که با آن به توضیح چنین واقعیتی میپرداختند. افزایش جمعیت مقصر است! فقرا بی رویه بچه دار میشوند! آنان که "امکان" آن را ندارند که شکم کودکی را سیر کنند، نباید موجب حیات چنین انسانی شوند! جامعه مقصر نیست. جامعه مسئولیتی ندارد. فرد مسئول است. فرد مقصر است. پدر و مادر مقصرند! راه حل ها نیز روشن اند. ۳ میلیون نفری که جان خود را در گرسنگی و سوء تغذیه از دست دادند، مکانیسمی برای "پالایش" و حل "معضل جمعیت" هستند. بخشی از تطبیق "جمعیت" با "امکانات" است! به همین وقاحت و بشرمی!
اما امروز کمتر کودنی جسارت میکند چنین اراجیف ضد انسانی را آشکارا در برابر جامعه قرار دهد. جامعه سرمایه داری معاصر پیچیده تر از آن شده است که چنین آشکارا به بی مسئولیتی خود در قبال جامعه اذعان کند. معمولا چنین اراجیفی را با بسته بندی هایی که محتوای آن پوشیده شود، در اختیار جامعه قرار میدهند.
مفسرین "فهیم تر" این نظام علت را نه در دلایل ضد انسانی امثال مالتوس بلکه در افزایش ناگهانی قیمت مواد اولیه غذایی، گندم، ذرت و برنج، توضیح میدهند. مقصر گویا قیمت این اقلام است. مقصر گویا مصرف "زیاده" انسانها در چین است. مساله گویا بدی آب و هوایی مناطق تولید کننده برنج و گندم و ذرت در اوکرائین و استرالیا است. مساله گویا بکار گیری این اقلام مواد غذایی در تهیه مواد سوختی بیولوژیکی است.

اما "نه"! اینها تنها بهانه اند. توجیهات مضحکی بیش نیستند. جمعیت مقصر نیست! مساله را نمیتوان با "بحران جمعیت" و یا "بمب جمعیت" توضیح داد. مساله کمبود مواد غذایی لازم برای رفع نیازمندیهای مردم نیست. تکنولوژی مقصر نیست. روزانه هر شخص بطور متوسط نیازمند ۲۵۰۰ واحد کالری و چند صد میلی گرم ویتامین است. مواد غذایی تامین کننده چنین نیازی سالیان سال است که توسط گوشه ای از قدرت تولیدی و تکنولوژیک بشر تامین میشود. مساله این نیست که نیروی انسانی و تولیدی لازم برای تامین مواد غذایی بشریت معاصر موجود نیست. معضل این نیست که امکان تامین این نیازها موجود نیست. ابدا! مساله بر سر افزایش ظرفیت تولیدی جامعه بشری نیست. مساله بر سر کمبودها نیست. حتی کوههایی از مواد خام غذایی تولید شده را عامدا از بین میبرند و نمیگذارند به دست مردمی برسد که اصلی ترین بخش آذوقه مورد نیازشان همین مواد غذایی است. مواد تولید شده را از بین میبرند تا به اصطلاح "اقتصاد دانان شان" عرضه را محدود کنند، تا قیمت را بالا نگدارند. قیمت ها افزایش می یابند تا سود را افزایش دهند. در این نظام عرضه اقلام مورد نیاز بر حسب نیاز و میزان مصرف این مواد تعیین نمیشود. معادله ای که حل میشود این نیست که چه میزان مواد غذایی برای رفع نیازمندیهای مردم باید تولید کرد تا همگان سیر باشند. شکمی گرسنه نباشد. معادله این است: چه میزان از عرضه مواد تولید شده، بیشترین سود را برای سرمایه تامین میکند؟ هدف رفع نیازمندیهای مردم نیست. هدف سود و سودآوری و انباشت سرمایه است.

اما تکلیف "دست نامریی بازار" چه میشود؟ مگر قرار نبود که مکانیسم بازار بهترین و ایده ال ترین روش شناخت و رفع نیازمندیهای جامعه باشد؟ مگر قرار نبود بر مبنای ادعای تمام متفکرین و مبلغین نظام سرمایه داری، این نظام "بهترین" و "مناسبترین" مکانیسم بشری برای رفع نیازمندیهای جامعه باشد؟! مگر قرار نبود "دست نامریی بازار" سرمایه حلال مشکلات باشد؟! برای پاسخ نباید راه دوری رفت. مساله "جمعیت" نیست. مساله کمبود نیست. مساله تکنولوژی نیست. مساله افزایش غیر قابل پیش بینی نیاز و مصرف نیست. پاسخ ساده است. اگر مردم گرسنه اند. اگر مردم نان ندارند. اگر سالیانه چند میلیون انسان جان خود را از دست میدهند. مقصر نظام اقتصادی موجود است. مسبب چنین وضعیتی نظام سرمایه داری حاکم است. نظامی که در اوائل قرن بیست و یک و با بیش از دویست سال کارنامه نتوانسته است ابتدایی ترین معضل جامعه بشری را حل و تضمین کند. مساله اش این است که نمیخواهد چنین مساله ای را حل کند. اما چنین نظامی شایسته نیست که وجود داشته باشد. باید از سر راه بشریت کنار زده شود.

شاید در پاسخ مدافعان سمج سرمایه بگویند که گرسنگی معضلی دیرینه و تاریخی است. اما بقاء و باز تولید آن امروزی و مساله ای مربوط به مناسبات اقتصادی حاضر است. و مساله این نیست که این نظام محتاج زمان برای حل معضل مواد غذایی مردم است. اصولا چنین معضلی را در مقابل خود قرار نداده است. مساله شان نیست. چنین صورت مساله ای ندارند. در مورد بحران مواد غذایی صحبت میکنند. نهادهای متعدد جهانی چنین مساله ای را در مقابل خود قرار داده اند. اما مساله شان شکم مردمی نیست که گرسنه اند. مساله شان درد پدر و مادری نیست که فرزند دلبندشان در آغوششان حتی توان اشک ریختن ندارد و بخاطر گرسنگی جان میبازد. سه میلیون نفر فقط یک رقم نیست. جمعیت یک شهر بزرگ جهان امروزی است. "نه" مساله این نظام تازه زمانی که به بحران مواد غذایی اذعان میکند، به پیامدهای سیاسی آن می اندیشد. نگران شورش گرسنگان است. نگران عدم ثبات و امنیت نظام اقتصادی و سیاسی حاکم بر جهان هستند. نگران سرنگونی نظامهای موجودند!؟

در این نظام آنهایی که جان خود را از دست میدهند، کودکان و انسانهایی عزیزی که دیگر در میان خانواده و عزیزانشان نیستند، دیگر بازی نمیکنند، انسان به حساب نمی آیند. چرا که پول ندارند. و اگر پول ندارند، یعنی نیازی هم ندارند. به همین سادگی. یعنی گرسنه نیستند. یعنی نباید زندگی کنند. یعنی نباید جایی در جامعه بشری داشته باشند. در این نظام پول قادر متعال است. پول خدایی و سلطنت میکند. پول تفاوت میان بودن و نبودن است. تفاوت میان مرگ و زندگی! این کارنامه نظام ضد انسانی سرمایه داری است.

اما بحران موجود دلیل پایه ای عدم مطلوبیت نظام سرمایه داری نیست. نباید شاهد چنین فجایعی باشیم تا حکم به نابودی و سرنگونی چنین نظامی بدهیم. ما این نظام را میشناسیم، به چگونگی کارکردش واقفیم. کاپیتال مارکس را داریم. سالیان سال است که نظام اقتصادی و اجتماعی دیگری مطلوبیت و امکان پذیری خود را نشان داده است.
کمونیسم راه حل معمای جامعه کنونی بشری است. نظامی انسانی است. مطلوب و امکان پذیر است. در آستانه اول ماه روز جهانی کارگر پرچم یک تحول عظیم سوسیالیستی، پرچم انقلاب کارگری را باید بر افراشته داشت. جهان بیش از هر زمان به انقلابات عظیم کارگری نیازمند است. حل پایه ای و همیشگی معضلات کنونی در گرو تحقق چنین تحولی است.*